۱۳۸۶/۴/۱۹

حافظ

خیلی وقتا ترس تموم وجودم رو فرا میگیره .. تر س از تنهایی . ترس از شکست . اون لحظه ای ه که اون قادر متعال رو فراموش


کردم .... اونی که قدم به قدم همراه منه و حتی یک نفس زیر پر و بال من رو خالی نمی کنه ... البته راستش بعضی وقتا هم رها م میکنه ، اون هم من باب امتحان که متاسفانه هر دفعه هم تو زرد از کار در میام و با سر میخورم زمین ... اما باز اونه که دستم رو می گیره و بلندم میکنه .


به قول حضرت حافظ:

به جان دوست که غم پرده شما ندرد
گر اعتماد به الطاف کارساز کنید



ولی نمیدونم چرا باز هم وقت مشکلات اون رو فراموش میکنم .. اونی که می تونه
نمیدونم چرا ما آدما ، آدم بشو نیستیم
به قول یه دوستی پینوکیو آدم شد اما تو نه !! چرا ؟ خدا میدونه


*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای

فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد



*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*



خوابی دیدم ...
خواب دیدم در ساحل با خدا قدم میزنم
بر پهنه آسمان صحنه هایی از زندگی ام برق زد
در هر صحنه دو جفت جای پا روی شن دیدم
یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا
وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد
به پشت سر و به جای پا های روی شن نگاه کردم
متوجه شدم که چندین بار در طول مسیر زندگی ام فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است
همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین و غمگین ترین دوران زندگی ام بوده
این واقعا برایم ناراحت کننده بود
و در باره اش از خدا سوال کردم

خدایا ؛ تو گفتی اگر به دنبال تو بیایم در تمام راه با من خواهی بود
ولی دیدم در سخت ترین دوران زندگی ام فقط یک جفت جای پا وجود داشت !؟!
نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگر به تو نیاز داشتم ، مرا تنها گذاشتی ؟
خدا پاسخ داد : بنده بسیار عزیزم
من در کنارت هستم و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت
اگر در آزمون ها و رنج ها ،فقط یک جفت جای پا دیدی... زمانی بود که تو را در آغوشم گرفته و با خود می بردم

۳ نظر:

ناشناس گفت...

خب تقصیر خودته اسلش ها رو چپکی گذاشتی.. یه ساعته علافیم پشت در وبلاگت.. نیش... خوشحال شدم بهم سر زدید.. عکس خیلی خوشگل و خوشرنگی رو انتخاب کردید.. آهنگ وبلاگ هم خیلی مچه با فضای وبلاگتون.. امیدوارم شاد باشید... بازم میام اینجا

ناشناس گفت...

دیوونم کردی دیوونم کردی دستمو گرفتی و گفتی چقد سردی / خوبی آقایی الان یه 2 ساعتی هست که ندیدمت / دلم برات تنگ شده / اره می دوم چی می گی من که همراهتم می فهمم / اما همون موقعا که خدا تحویل نمی گیره حتما به صلاح ما داره کار می کنه / یه جا یه داستان خوندم که یه پرنده بوده که خیلی با خدا حرف می زده و خلاصه همیشه خدا هواشو داشته / یه روزی که پرنده تخم هم گذاشته بوده / یه باد شدیدی شروع می کنه به وزیدن / و درخت رو کلی تکون می ده / بعد از اون ماجرا لونش خراب می شه اما نه خودش و نه جوجه هاش آسیبی نمی بینن/ به خدا می گه ببین چی کار کردی خونم خراب شد حالا چیکار کنم پس تو چه جوری هوای منو داری/ خدا بهش می گه : همون موقع یه مار بزرگ داشت از درخت بالا می اومد تا تو و جوجه هاتو بخوره اگه من اون باد رو نمی فرستادم معلوم نبود که سرنوشت شماها چی می شد / پس می بینی که بعضی اوقات که از نظر ما باد مخالفه همچین هم مخالف نیست / یادش کنیم خودش به یادمون هست/ دوست دارم قد یه دنیا

MAB گفت...

سلام.آپ کردم با موضوع شیعه بودن حافظ.یه سری بزن
کل موضوع مذهب حافظ در وبلاگ من بحث شده است

درباره من

عکس من
بیرجند, خراسان, Iran